پیرمرد به زنش گفت:
loading...

پاتوق ایرونیا

پیرمرد به زنش گفت: بیا یادی از گذشته های دور کنیم من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بگیم ...... پیرزن قبول کرد فردا پیرمرد به کافه رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد و

آخرین ارسال های انجمن

پیرمرد به زنش گفت:
بیا یادی از گذشته های دور کنیم
من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بگیم
......
پیرزن قبول کرد
فردا پیرمرد به کافه رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد
وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه
ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
...پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام...

براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !
iranestan بازدید : 125 جمعه 02 اسفند 1392 زمان : نظرات (0)
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از کدام مطلب بیشتر استقبال می کنید؟
    دانلود نرم افزارهای پرکاربرد

     


     

     

    آمار سایت
  • کل مطالب : 133
  • کل نظرات : 24
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 21
  • آی پی امروز : 53
  • آی پی دیروز : 79
  • بازدید امروز : 64
  • باردید دیروز : 120
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 184
  • بازدید ماه : 740
  • بازدید سال : 9,735
  • بازدید کلی : 55,825
  • قرعه کشی کارت شارژ